بدون عنوان
بسم الله الرحمن الرحيم
از كجا شروع كنم؟ از روزي كه فرشته كوچكم را ازدست دادم و بعد از اوبا ارزشترين گوهرزندگي يعني اميد به خدا را هم از دست دادم يا روزي كه فرداي شب يلدا بود و من دوباره به رحمت و عشق خدا اميدوار شدم.؟
من با خدا قهر كرده بودم . قهر كه نه درواقع نااميد شده بودم. هرچه فكر ميكردم كه چه مصلحتي دركار بوده كه فرشته كوچولوي من بايد قرباني آن ميشد نميفهميدم. اما بعد از اينكه با اميد و آغوش باز به سمت خدا دويدم و او نيز با آغوش باز مرا پذيرا شد فهميدم كه اگر چه او محتاج توجه ما نيست اما اين من بودم كه محتاج توجه و عنايت او بودم.
روز اول دي 89 وقتي با بي ميلي و نااميدي تمام بي بي چك را گذاشتم و مثبت شد. نميدانستم بايد گريه كنم يا بخندم. مطمئن نبودم. همان روز آزمايش خون هم دادم و با خودم دعا كردم كه خداوندا اگر گناهان مرا بخشيده اي و مرا هنوز بنده درگاه خودت ميداني روز تولدم كه روز 4 دي است خوشحال كن و يه هديه زيبا و دوست داشتني به من عطا كن.
حالا تو عزيز دل من 13 هفته و 2 روز است كه در بطن من زندگي ميكني. تو را دوست دارم نميدانم چه قدر چون اندازه اي براي آن متصور نميشوم. تو را دوست دارم چون تو دليل بازگشت من به سوي لطف و رحمت خدا هستي. تورا دوست دارم چون تو جرقه اميد زندگي من هستي .