در آستانه 4 سالگی
سلام کپل من تقریبا یک ماه دیگه 4 سالت تموم میشه و من هنوزم کامیاری رو به یاد میارم که توی شکمم سکسکه میکرد یا منظم شبا سر یه ساعت بیدار میشد و شیر میخورد.قربونت برم عسلکم . این روزا با شیرین زبونی هات به من یادآوری میکنی که دیگه بزرگ شدی و من سردرگم که خوشحال باشم یا ناراحت. مکالمات این روزای ما کامیار: مامان آلو سیاه بخورم؟ مامان: بخور عزیزم کامیار: اگر بخورم ممکنه پی پی ام بگیره ها . بعدا نگی نگفتی مامان: خلاصه حسابی زبون میریزی و حرفای بامزه میزنی که من الان هرچی فکر میکنم یادم نمیاد... دوستت دارم همیشه اینو یادت بمونه ...
نویسنده :
nooshin
14:31