کامیار کامیار ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

jaraghe- omid

روز پدر

سلام كپل مامان. امروز روز پدره. يعني روز تولد حضرت امام علي (ع) . دقيقا روزي كه تو هم هفته 28 رو تموم كردي و وارد هفته 29 شدي. تولدت مبارك عزيز دلم. روز پدر هم به همه باباهاي دنيا مبارك باشه. تنها آرزويي كه دارم اينه كه تو هم مثل بابا، يه باباي نمونه و مهربون بشي. اين روزا خيلي دلم براش ميسوزه. طفلكي خيلي داره زحمت ميكشه. شب كه مياد خونه خسته و كوفته است و فقط شام ميخوره و زودي ميخوابه. از وقتي كه مياد خونه موبايلش زنگ ميزنه تا وقت خواب. دعا كن كه بابايي تنش سالم باشه و سايه اش هميشه بالاي سر مون باقي بمونه. اي پسر بد!!! بجاي اينكه تو براي بابا هديه بخري. بابا براي تو هديه خريد. .....   بعله ! بابا برات يه ...
27 خرداد 1390

گرمازدگي

سلام كاميار خوشكلم. حالت چطوره ماماني؟؟ ديروز روز سختي بود. از صبح كه بيدار شدم حالم بد بود. نميدونم گرمازده شده بودم يا مسموم ؟؟ شايدم سرديم كرده بود. بهرحال حال خيلي بدي داشتم. دل درد و بي حالي و حالت تهوع و .... خلاصه حسابي حالم گرفته بود. وقتي با خاله ي بابا مهدي صحبت كردم بهم گفت حتما دلت سرما خورده . نميدوني چقدر ناراحت شدم كه باعث اذيت تو شدم عزيزم. تازه فهميدم كه براي چي خودتو گوله ميكردي يه گوشه ي دلم و فشار ميدادي. اين قدر خوب نشدم تا اينكه دكتر اومد بالاي سرم و برام سرم وصل كرد. الهي بميرم كه من اينقدر تورو اذيت كردم عزيزم. ايشالا بياي به دنيا تلافي ميكنم و قول ميدم كه كاري كنم كه حسابي بهت خوش بگذره.   ...
19 خرداد 1390

اسب

سلام قند عسل مامان. امروز 27 هفته و 3 روزه كه با هم هستيم. ديگه يواش يواش داري آقا ميشي. آخه تكونات خيلي كم شده و احتمالا قد و بالات رشد كرده. قربون اون قد و بالاي قشنگت برم گلم. نفسم. عمرم.   اولين باري كه خواب اسب ديدم شبي بود كه فرداش فهميدم خدا تورو به من داده. يه اسب آروم و نجيب و خوش اندام تو بالكن خونه ايستاده بود. !!! ديشب هم دوباره خواب اسب ديدم. نه يكي و دو تا بلكه چند تا اسب بودن كه من از لابلاي اونا داشتم رد ميشدم و همش ميترسيدم كه زير سم اونا له بشم. امروز كه تعبير خواب و نگاه ميكردم ديدم كه نوشته بود اسب در خواب عزت و جاه و جلال است و درواقع اسب همون مراد دل خواب بيننده است. هركس درخواب اسب ببينه كامروا ميشه. ميخ...
15 خرداد 1390

آزمون ورودي و گهواره

سلام كاميار خوشگلم. نفس و اميد مامان . بالاخره گهواره خوشگل و كوچولوتو خريديم و بابا و داداشي برات درستش كردن( قطعاتشو بهم وصل كردن) اميرسالار كه خيلي زحمت كشيد . باباهم همينطور . با اينكه طفلكي از سركار اومده بود و حسابي خسته بود نشست برات درستش كرد. دستش درد نكنه. اين بوس براي بابا و داداش عزيز چي شد ؟ چي شد؟ خوشحال شدي؟؟؟ بايدم خوشحال باشي. منم جاي تو بودم كيف ميكردم. هرچي باشه بهتر از تو دل مامان بودنه. اونم ماماني كه شبا تا ساعت 1 هي اين پهلو اون پهلو ميشه و نميزاره تو بخوابي. نه؟؟؟حالا ايشالا دنيا كه اومدي تو اين گهواره ميخوابي و خواباي شيرين و فرشته هاي آسمونو ميبيني. آمين. امروز داداش رفته آزمون ورودي مدرسه بده. براش دعا ...
12 خرداد 1390

روز مادر

عزيز دلم. گل پسرم سلام.   ديروز روز مادر بود . مادر ! چه واژه كوتاه اما پر معنايي. با اينكه 11 سال پيش براي اولين بار طعم شيرين مادري رو چشيدم اما انگار باز هم براي اولين باره كه اين احساس قشنگ رو تجربه ميكنم. سختي ها و مشكلاتي كه بارداري براي يه زن به همراه داره خيلي زياده اما تمام اين سختي ها رو به خاطر داشتن فرزندي صالح و سالم تحمل ميكنه و به نظر من هيچ چيزي زيباتر و ارزشمند تر از اين نيست كه آدم بعد از 9 ماه سختي و مرارت يه انسان رو در بطن وجودش تربيت كنه و مثل يه نهال با مهر پرورش بده و درنهايت انساني وارسته و نيكوكار به جامعه تحويل بده. اميدوارم كه من هم هرآنچه در توانم هست رو به پاي تو و داداشت بريزم تا بعد از مرگم ، از نتيجه...
4 خرداد 1390

آقا دكتر كوچولو

سلام كاميار كپل من. حالت خوبه پسرم؟ عزيزم ديگه وارد ماه هفتم شدم و نسبتا سنگين تر از قبل. حتما تو هم به اندازه كافي رشد كردي و كپل شدي. اميدوارم كه اين طور باشه. آخه تكونات خيلي آروم تر شده و كاملا مشخصه كه كم كم جات داره تنگ ميشه. قربونت برم عزيزم. هر وقت كه داري غلت ميخوري و من برآمدگي هاي كوچولوي تنت رو از زير دستم حس ميكنم اول از همه برات صلوات ميفرستم و خدار و شكر ميكنم . بعد از خدا ميخوام تمام زنايي كه دوست دارن اين حس قشنگ رو تجربه كنن هروقت كه خدا صلاح دونست دامن اونا رو هم سبز كنه و اين حس زيبا رو تجربه كنن. اين روزا خيلي معدم درد ميكنه . همه ميگن بخاطر اينه كه تو داري مو در مياري. قربونت برم كه عين داداشت پشمالو هستي.  ...
2 خرداد 1390

سكسكه

  سلام نفس مامان. امروز 24 هفته و 4 روزه كه من و تو داريم با هم عشق ميكنيم. چند روز پيش بعد از خوردن يه غذاي مفصل و خوشمزه متوجه تكوناي شديد و ريتميك تو شدم. اول دستمو گذاشتم روي شكمم و طبق عادت هميشگي برات لالايي خوندم . اما تو انگار هيچ توجهي نميكردي و با نهايت قدرتت لگد ميزدي. كمي كه فكر كردم يادم اومد كه جايي خونده بودم جنين هم ميتونه سكسكه كنه. حتما تعجب كردي! خب تعجبي نداره آخه اميرسالارم همينطور بود و من فكر ميكردم موضوعي ناراحتش كرده كه اينطور محكم لگد ميزنه اما بعدا متوجه شدم كه چون ريتميكه و بعد از حدود 1 دقيقه از بين ميره فهميدم كه سكسكه ميكرده و از قرار معلوم شما هم دست كمي از داداش شكموت نداري . ميگن بچه هايي ك...
26 ارديبهشت 1390

درد و دل

سلام كاميار كپلوي مامان. امروز هواي تهران ابري و گرفته است. دلم گرفته بود پسرم. اومدم باهات دردودل كنم.آخه تو الان فاصله كمتري با خداداري و ميتوني به خداي مهربون بگي كه به مامانم آرامش بده تامنم پسر آرومي بشم. گل پسرم حتما ميدوني كه براي چه امتحان سختي داوطلب شدي. از صميم قلب اميدوارم با دست پر به اين دنيا بياي و سرافراز و موفق بشي. شايد اين حرفي كه ميزنم شكل نصيحت باشه اما واقعيته. هروقت خواستي به كسي محبت كني اول نگاه كن ببين كه اون آدم ظرفيت پذيرش محبت رو داره يا نه؟ چون گاهي اوقات محبت به افراد باعث ميشه كه طرف فكر كنه كه اين وظيفه ي توست و اون هميشه بايد از چشمه جوشان لطف و محبت تو بهره مند باشه. دومين كاري كه ميكني اينه كه هيچ وق...
19 ارديبهشت 1390

هفته 23

هر شب تو روياي خودم آغوشت و تن ميكنم                                                                   آينده ي اين خونه رو با شمع روشن ميكنم   كاميار كپل من. حالت چطوره؟ امروز وارد هفته 23 شدي عزيزم. تولدت مبارك. چند روزه كه خيلي آقا شدي و تكونات كم شده. خداكنه كه دليلش اين باشه كه ديگه قدت بلند شده و جا...
15 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به jaraghe- omid می باشد