کامیار کامیار ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

jaraghe- omid

اولین غلت

سلام عسل دلم.... امروز 13 آذرماهه و شما 5/3 ماهه شدی... شاید وقتی که این و میخونی متوجه نشی اما به نظر من تو خیلی بزرگتر شدی.... هر روز صبح با لبخند خوشگلت عشق و امید و به من هدیه میکنی و این بزرگترین و ارزشمند ترین هدیه ای هست که من در زندگیم از کسی گرفتم.. دیشب برای اولین بار وقتی که روی شکم خوابونده بودمت و طبق معمول داشتی کیف میکردی به طرز شگفت آوری خودت غلت زدی و چرخیدی و به پشت خوابیدی.... از خوشحالی فریاد زدم و داداشی اومد و گفت دوباره بخوابونش تا منم ببینم اما هرچی صبر کردیم دوباره این کار و نکردی... حالا اگه شانسی هم این کار و کرده باشی بازم دست مریزاد داره مامانی... خوشحالم از اینکه روزبه روز داری آقا تر میشی گلم اینم چند تا عک...
13 آذر 1390

خواب

سلام گل پسر خوشگل مامان. امروز ٩ آذرماهه و تو حدودا 3 ماه و 10 روزت شده. این روزا دیگه درطول روز کمتر میخوابی و دوست داری که باهات بازی بشه.. خصوصا بازی با بابا رو خیلی دوست داری. اونم تورو خیییییییییلی دوست داره بطوری که هروقت از سرکار میاد خونه قبل از اینکه لباساشو عوض کنه میاد میشینه یه ساعت با تو بازی میکنه و شعر میخونه بعد بالاخره با داد و فریاد من میره لباسشو عوض میکنه... وقتی داری شیر میخوری یا دستم یا میمی رو نوازش میکنی. قربونت برم که اینقدر مهربونی مامان جون امروز داشتم ناهار درست میکردم و تو روی تخت داداشی داشتی نق میزدی که بیام بخوابونمت من که دستم کثیف بود فقط پستونک رو میزاشتم تو دهنت و میرفتم اما تو هی اونو شوت میکردی بی...
9 آذر 1390

شیرین کاری ها

سلام نبات من ! امروز اول آذرماهه. دلم میخواست امروز برات یه مطلب جدید بنویسم اما هرچی فک کردم چیزخاصی به ذهنم نرسید تا اینکه دیدم امروز به لطف خدای بزرگ و مهربون گردنت و سفت و محکم نگه میداری و به اطرافت نگاه میکنی. مبارک باشه عزیزدلم. شیرین کاریهای خاص خودت و هنوز داری: چپوندن مشت در دهان عشق و حال با لوستر نیشگون گرفتن مامان موقع شیر خوردن و یه جدید دیگه : وقتی داری شیر میخوری من یا باید حرف نزنم یا خیلی آروم و با ناز حرف بزنم وگرنه جنابعالی بهتون بر میخوره و فک میکنین دارم دعواتون میکنم و لب ور میچینی و بغض میکنی. رابطه ات با داداشی خوبه . بعدازظهرا منتظر اومدنش میشی. امیدوارم همیشه باهم دوست باشین. قدر داداشی رو بدون چون ...
1 آذر 1390

پایان 3 ماهگی

سلام پسر خوشگل مامان. امروز 29 آبان ماهه. خدارو صدهزار مرتبه شکر دیروز 3 ماهگی رو هم با همه خوبی ها و بدی هاش پشت  سر گذاشتی... تولدت مبارک عزیزدلم.    ماشالا هرروز که میگذره بزرگ و بزرگتر میشی. جدیدترین هنری که تازه بلد شدی انجامش بدی اینه که پتویی که روت میندازم و با دو دست کوچولوت میگیری و میاری بالا . اگه حواسم نباشه اونو میزاری تو دهنت... صداهای بلندی هم بلد شدی از خودت دربیاری که مثل جیغه... اما درکل پسر آقا و آرومی هستی .. البته معلوم نیست شاید یواش یواش شیطون و پرسروصدا بشی اما تا الان که هنوز شروع نکردی به جیغ زدن.. اینم یه عکس جدید که همین دیروز انداختم. امیدوارم روز به روز شاهد بزرگ شدن و آقاشدنت باشم. ...
29 آبان 1390

شیرین ترین خنده

سلام عزیز دلم. کامیار خوشگل مامان امروز روز عید غدیره و تو چند روز دیگه 3 ماهت تموم میشه. ماشالا کلی بزرگ شدی و اینو توی حرکاتت میشه دید. امروز بعد از چند روز بالاخره موفق شدم برای اولین بار برات عکس بزارم تو وبلاگت. حالا از این به بعد عکسهای دیگه ای از تو عزیزم میزارم که بعد که بزرگ شدی ببینی. اینم یه عکس دیگه از صحنه ی کشف دستات بوسیله خودت!!! وقتی آدم هرروز صبح با این خنده از خواب مواجه بشه کاری جز شکر گزاری خدای مهربون مگه میتونه انجام بده؟؟؟؟؟   خدایا شکرت ...
24 آبان 1390

اولین برف

سلام کپلی مامان.     امروز18 آبان ماهه. 2 روز پیش رفتیم عروسی دایی هادی . به من که خیلی خوش گذشت . مدت ها بود که دلم مهمونی میخواست خداروشکر مهمونی خوبی هم بود و حسابی بهم خوش گذشت به توهم خوش گذشت چون خداروشکر گریه نکردی و همش به همه میخندیدی. خداروشکر که تو هم بچه ای شدی که توجه همه رو جلب میکنی و به اصطلاح شیرین هستی. من همیشه دعا میکردم که تو اینطور باشی و خداروشکر شیرین و دلچسب هستی و امواج مثبت داری . قربونت برم الهی. دیروز انگار برای اولین بار بود که دست خودت و کشف کردی . چنان با تعجب به دستت نگاه میکردی که آدم خندش میگرفت. وقتی بی اختیار دستت و تکون میدادی و نگاش میکردی قند تو دلم آب شد. خدامیدونه تو این لحظه های...
18 آبان 1390

2 ماه و نیمگی

سلام کپل مامان. عشق مامان. کامیار خوشگلم      روز به روز داری بزرگ تر میشی و حرکات جدید تر از تو رو میبینم. به تازگی صداهای عجیب و غریبی از خودت در میاری. دیگه خونواده خودت رو خیلی خوب تشخیص میدی و کسی که غریبه باشه برات کمی بهش نگاه میکنی و بغض میکنی. البته از بس پسر خوبی هستی خیلی زود با همه دوست میشی اما اولش یه کم غریبی میکنی. جدیدا خیلی تلاش میکنی که به قول معروف گردن بگیری اما هنوز درست و کامل گردن  نمیگیری . عاشق این هستی که باهات حرف بزنم و برات شعر بخونم تو هم بامن شعر بخونی. نمیدونم در آینده چه شغلی خواهی داشت اما مطمئن هستم که موسیقی و آواز جزئی از زندگی تو خواهد شد. امیدوارم همیشه شاد و موفق با...
15 آبان 1390

روزهای بارانی

سلام کامیار کپلوی چشم عسلوی مامان.    امروز 8 آبان ماه سال 90. چند روزه که دل گرفته ی آسمون باز شده و حسابی داره میباره.    من نمیدونم به مناسبت ورود فرشته های ناز تابستونی این همه برکت به کشور و شهر ما اومده یا خدا دلش بحال ما سوخته و خواسته که هوای کثیف تهرون یه کمی پاک بشه. بهرحال هر دلیلی که داره خداروشکر هزارهزار بار بخاطر رحمتش. درخت خرمالوی همسایه قدش بلندتر شده و دیگه امسال خرمالوهای خیس و بارون خوردش از پشت پنجره داره چشمک میزنه.توهم قد کشیدی و بزرگتر شدی. بعضی از لباسات برات کوچیک شده و من خیلی از این موضوع خوشحالم.امیدوارم که هرروز شاهد قدکشیدنت باشم عزیزدلم. خوشحالم از اینکه دیگه واضح به...
8 آبان 1390

مهمونی خاله سپیده

سلام مربای گل سرخ من.کامیار خوشگلم گل پسرم این روزا شاهد بزرگ شدنت هستم و خداروشکر میکنم که دارم با پوست و خونم بزرگ شدنت و حس میکنم.دیگه صبحا که بیدار میشی کلی برام حرف میزنی و میخندی.قربون اون خنده هات برم عزیزم.     راستی جمعه هفته پیش رفتیم خونه خاله سپیده اینا.ناقلا خیلی خاطرخواه داری هااااا.خاله سپیده کلی برات تدارک دیده بود. اولش که رفتیم که کلی ذوق کردن از دیدنت بعدش برات اسپند دود کرد و ازت کلی عکس گرفت.   چه غذاهای خوشمزه ای هم درست کرده بود با کلی دسر و تشکیلات . آخر سر هم سپهر یه کادوی خوشگل داد به من و گفت برای کامیاره.   باز کردم و دیدم یه بلوز و سوئیشرت و شورت لی خیلی خیلی خوشگله. ب...
2 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به jaraghe- omid می باشد