کامیار کامیار ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

jaraghe- omid

لپ لپ

سلام عشقم. هفته 37 هستم. کلا 13 روز مونده تا اینکه تورو بغل کنم. دیروز رفته بودم سونوگرافی. بعد از اینکه نزدیک یکساعت معطل شدم تا نوبتم بشه وقتی خانوم دکتر تو رو دید گفت باز دوباره این پسر لپ لپ رو آوردی اینجا؟؟؟ چقدر این پسر بامزه است!! من فکر کردم شوخی میکنه یا داره تعارف میکنه. اما گفت نه به خدا خیلی خوشگله. توروخدا وقتی دنیا اومد بیارش یه بار ببینمش.بگو ببینم حالا واقعا" تو بانمکی؟؟؟؟ الهی قربونت بره مامان. عزیزم وزنت 3160 کیلو بود که البته من خیلی اعتقادی به دقیق بودن این وزن ندارم اما درهرحال فکر میکنم خوب باشه.اینقدر که من گفتم کامیار کپلو هرکی میخواد حالتو بپرسه همینو میگه. امروزم رفتم آرایشگاه تا وقتی تو بدنیا میایی مامانت و م...
18 مرداد 1390

20 روز دیگه مونده.

سلام فرشته کوچولوی مامان.     امروز اولین روز از ماه مبارک رمضان تو سال 90 . درسته که نمیتونم روزه بگیرم اما حال و هوای خاصی دارم. مخصوصا بخاطر وجود تو فرشته کوچولو که با اومدنت انشالا خونمون و نورانی میکنی و با قدمهای پر برکتت رونق خاصی به زندگیمون میدی. امسال تنها سالیه که من شاهد فرود هزاران فرشته ناز و کوچولو به زمین بودم.هیچ وقت فکر نمیکردم که فرشته های کوچولو برای اومدن به زمین تو صف ایستاده باشن تا بیان و دل مامان باباهاشونو خوشحال کنن. تو این سال که خدا نگاه ویژه به من داشته ازش میخوام بخاطر وجود تو فرشته عزیزم هم که شده به تمام مامان باباهایی که در آرزوی فرشته هستن یه فرشته ناز و سالم عطا کنه  و تمام نی نی ه...
11 مرداد 1390

از محرم تا رمضان

سلام مربای به مامان.     میدونم پسرم حتما میخوای بگی چرا اینقدر دیر به دیر میایی. چی کار کنم مادر؟ دیگه وارد هفته 36 شدیم و حسابی سنگین شدم. وقتی بلند میشم انگار یه وزنه سنگین به شکمم وصله و تمام بدنم و به سمت پایین میکشه. پشت کتفم قولنج میشه و کمرم حسابی درد میگیره. میترسم این تنبلی عادتم بشه. همش جلوی تلویزیون یه وری لم دادم.     بزار برات تعریف کنم که دیروز رفتم دکتر چی شد؟ بعد از شنیدن صدای قلب مهربونت آقای دکتر گفت که تو احتمالا از داداشی درشت تر میشی. منم ترسیدم که یه وقت زود بخوای بدنیا بیای که دکتر مهربون گفت که این امکان نداره و خودش زودتر از اینکه تو بخوای اقدام کنی به دنیا میاردت. خلاصه نامه از...
9 مرداد 1390

هفته سی و پنجم

سلام قند عسلم. عشق و نفس مامان!   از امروز دارم لحظه شماری میکنم برای دیدنت. از امروز تا دیدن روی ماهت 27 روز مونده. 2 روز پیش همراه خاله سیما و داداشی رفتیم خرید. برای تو و داداشی روتختی خوشگل خریدیم. پرده اتاقتون رو هم انتخاب کردیم و سفارش دادیم که قرار شد چند روز دیگه آماده بشه و بریم تحویل بگیریم.  دیروز هم رفتم کمی موهامو کوتاه کردم تا وقتی تو به دنیا اومدی بگی چه مامان خوشگلی دارم !!! شبا که معده ام خیلی اذیتم میکنه. کم خوابی و بدن درد هم دیگه همیشگی شده. اما درکل من خیلی خوش شانس هستم که گل پسری مثل تو قراره که بیاد و دردای من و پایان بده.  بابا هم هنوز عراقه. حسابی دلمون براش تنگ شده. خدا کنه زودتر بیاد . چون ه...
4 مرداد 1390

31 روز مونده به وصال

سلام نبات قلمبه ی مامان. عسلم حالت چطوره؟؟ چه سوال احمقانه ای . نه؟؟ آخه کسی که گوله شده تویه جای تنگ و تاریک حالش چه جوریه؟؟ منم دست کمی از تو ندارم گلم. گاهی اوقات که هوس میکنی پاتو دراز کنی دیگه نفس من بند میاد. چقده دوست دارم بیایی و زودتر اون لپای فندقی و گردتو بوس کنم. چقده دلم میخواد بیایی و اون پاشنه ی پای کوچولوتو قلقلک بدم که موقع خواب هی فشار میدی به شکم من . با اینکه 32 روز دیگه مونده تا تورو به دنیا بیارم از طرفی هم خوشحالم و هم ناراحت . خوشحال بخاطر اینکه هم تو راحت میشی هم خودم. اما ناراحت بخاطر اینکه دلم برای این غلت زدنات و سقلمه زدنات تنگ میشه عزیز دلم. قربونت برم بابامهدی رفته عراق. براش دعا کن که خدا درپناه خودش نگهش دا...
30 تير 1390

انتظار و بازهم انتظار

موفق کسی است که با آجرهایی که بسویش پرتاب میشود برای خود بنایی محکم بسازد.   سلام کامیار کپل مامان . امروز 20 تیرماهه. هفته 33 .نمیدونی این روزا چقدر برام سخت میگذره. شبا خیلی خیلی بد میخوابم. تمام برنامه های تلویزیون و جارو میکنم.    وقتی هم میرم تو رختخواب از گرما و عرق کلافه میشم و همش دارم خودم و باد میزنم.    تا خوابم میبره بیدار میشم ، پیش بسوی wc. خلاصه صبح هم از درد کمر و رون پام بیدار میشم. اما همه این دردا رو به شوق دیدن صورت ماه تو تحمل میکنم گلم. وقتی که صبحا امیرسالار و صدا میکنم که بیدار بشه ، تا صدام بلند میشه تو هم بیدار میشی. آخه چرا اینقدر به صدای مامان حساسی عزیزم؟؟ تو باید حس...
20 تير 1390

بنمای رخ .....

امروز 16 تیرماهه و من هفته 32 و 3 روز هستم. کامیار کپل مامان. دیروز رفتم سونو گرافی تا صورت ماهت و ببینم . به خانوم دکتر گفتم که اگه تونست یه عکس 6 در 4 خوشگل از تو به من بده که بزارم تو آلبومت. اما جنابعالی لج کرده بودی و هرکاری کردیم صورت خوشگلت و چسبونده بودی به شکم مامان و نمیشد که یه عکس تمام رخ از صورتت بندازه . خلاصه یه لحظه که صورتت معلوم شد عکس گرفت و با سیستم سه بعدی نشونم داد . ووووووووواااااییییی  که چقدر خوشحال شدم صورت ماهت و دیدم عسلم. قربون اون لپ خوشگلت بشم من... حالا که دیدمت دیگه هرروز دلم میخواد بغلت کنم و لپت و ببوسم. به امیرسالار گفتم که خیلی شبیهش هستی . برق شادی از تو چشمش پیدا بود. امیدوارم که برای هم داداشای ...
16 تير 1390

منم آدمم !!!!!!

سلام گل پسر قند عسل نفس طلاي مامان.!   قربونت برم كه اينقدر تو ميفهمي عزيز دلم. ماجرا از اين قراره كه چند روزي بود كه بابامهدي رفته بود ماموريت. ديروز عصري كه اومد خونه تا صداي بابا رو شنيدي سريع واكنش نشون دادي. خلاصه تا شب پوست شكم من داشت پاره ميشد اينقدر كه با اون دست و پاهاي كوچولوت فشار دادي به شكم من. تا اينكه آخر شب كه بابا خواست بخوابه ديدم تو هنوز داري وول ميخوري. به بابا گفتم كه يه كمي هم توروتحويل بگيره. احساس كردم از اينكه بابا با تو سلام عليك نكرده و با تو حرفي نزده تو دلخوري. خلاصه بابا هم دستشو گذاشت روي شكمم و تو سرتو چسبوندي به دستش و گاهي هم با دستت به بابايي دست دادي و بالاخره آروم شدي. بابا داشت از تعجب شاخ د...
11 تير 1390

هفته 30

جيگر طلاي مامان سلام.   امروز 30 هفته است كه با هميم. باورت ميشه؟؟؟ يادش به خير يه روزي ميگفتم يعني ميشه هفته حاملگيم دورقمي بشه؟؟؟ حالا ديگه تا روز ديدار فقط 8 هفته مونده. اين روزا خيلي بهم سخت ميگذره . هوا خيليي خيلي گرمه. هركاري ميكنم خنك نميشم. روزا حتما بايد برم دوش بگيرم. و وقتي موهام خيسه بخوابم تا نصفه شب از شدت گرما بيدار نشم. اما متاسفانه بازم بيدار ميشم و آب خنك ميخورم اما خوابم ميپره  . ميدوني چرا؟؟ آخه بعدش گرسنه ميشم. خلاصه تا صبح ماجراها دارم.  راستي يادم رفت بگم كه وقتي هم كه به پهلو ميخوابم تو عين يه ماهي قل ميخوري همون طرف و ميري زير زير تنم و هي توك توك ميزني عين يه جوجو. قربونت برم...
31 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به jaraghe- omid می باشد