اولين سفر ني ني

فندق كوچولوي مامان . روز سوم عيد به همراه خاله سيما و عمورضا رفتيم شمال. تو مثل هميشه ني ني صبور و نازي بودي و مامانو اصلا اذيت نكردي. الهي مامان قربونت بره كه اينقدر صبور و  آقا/خانوم ؟؟؟  هستي. باهم رفتيم كنار دريا . هوا خيلي سردو باروني بود و باد سردي مي وزيد اما فك كنم تو خيلي كيف كردي چون اصلا مامانو اذيت نكردي . آفرين كوچولوي دوست داشتني من.

جالبه كه وقتي شب ميشد و همه ميخوابيدند تو تازه بيدار ميشدي و بلاگيري ميكردي . دلم ميخواست تو بغلم بودي و هي گردنتو بوس ميكردم.

عزيزم خيلي دلم ميخواد بدونم تو چي هستي. 3 روز ديگه وقت سونوگرافي دارم. خيلي بي قرارم. اول از همه كه سلامتي تو برام خيلي مهمه اما راستشو بخواي حسم مثل آدميه كه يه كادوي گرون قيمت و با ارزش از يه شخص خيلي دوست داشتني و مهم گرفته و دوست داره بدونه توش چيه . مگه ميشه كه كادوي تولد من كه از طرف خداست بد باشه؟؟ هرگز.

راستي يادم رفت بگم كه داداشت هم اونجا كلي شيطوني كرد و وقتي با شايان داشت موتور چهارچرخ بازي ميكرد موتورشون چپ كرد و داداشي و شايان افتادن. خداروشكر مشكل خاصي پيش نيومد اما وقتي اميرسالار و گريون ديدم كه دستشو گرفته بود و ميومد زانوهام لرزيد و نزديك بود بيافتم اما بخاطر تو به خودم مسلط شدم و با دقت نگاه كردم و ديدم كه امتداد انگشت كوچيكش اندازه يه گردو قلمبه شده و كبود شده . نزديك بود از ترس بميرم. فكر كردم كه شكسته . بعد كه داداشي گفت زياد درد نداره و ميتونه انگشتشو تكون بده خيالم راحت شد و بعد از اينكه روش يخ گذاشتيم بهتر شد.

اگه تو هم پسر هستي نكنه كه اينطوري شيطنت كني و مامانو اذيت كني ها. من ديگه طاقت اين چيزا رو ندارم هرچند كه داداشت خيلي پسر گلي بوده و هست اما بهرحال هربچه اي شيطنت هايي داره.

پس فعلا خداحافظ تا ايشالا دفعه بعد بيام و بهت بگم . سلام خانوم گل  يا سلام آقاي پسر عسل

             يا