ماه ششم
سلام گل پسر قشنگ مامان. امروز شش ماه است كه خداي مهربون يه فرشته كوچولو گذاشته توي دل من و من تمام اين لحظات رو با تمام سلولهاي بدنم حس ميكنم و از لحظه لحظه اش لذت ميبرم.
آخرين باري كه رفتم دكتر و آقاي دكتر گوشي را گذاشت روي شكم من تا صداي قلبت رو بشنويم مدت كوتاهي گذشت و خبري نشد . من طبق معمول كه فكرم هميشه منفي بافي ميكنه ، گفتم واي خداي من چه اتفاقي واسه بچم افتاده و دكتر گفت كه چرا اين بچه اينقدر شيطونه؟؟ يه جا بند نميشه و همش حركت ميكنه اگه بي حركت وايسته صداي قلبش شنيده ميشه و من داشتم از خنده غش ميكردم و گفتم حق با شماست . اين كاميار ما عادت داره كه تنهايي براي خودش تو شكم من گل كوچيك بازي كنه. اينم تويي . ببين.!
البته گاهي اوقات هم شبا با من قايم موشك بازي ميكني. وقتي كه همه خوابن تو تازه يادت ميافته كه بلاگيري در بياري و دل مامانو قلقلك ميدي.وقتي دستمو روي جاي حركت تو ميزارم فرار ميكني ميري يه طرف ديگه. و اين دقيقا همون لحظه ايه كه دلم ميخواد اون لپ هاي صورتي و خوشگلتو محكم محكم بوس كنم.
نميدوني چقدر لحظه شماري ميكنم تا تورو بغلم كنم و بوي قشنگتو حس كنم. آخه تو بوي خدا رو ميدي .
دعا ميكنم كه اول از همه هميشه سالم باشي و بعد از اون خداوند من و باباتو سالم نگه داره تا بالاي سرت باشيم و بتونيم تورو درست و اونطور كه شايسته هست تربيت كنيم.
راستي يادم رفت بگم كه انگار بيشتر از همه به داداشت توجه داري.آخه هميشه 5 دقيقه قبل از اومدنش خودتو به در و ديوار ميكوبي و به من ميفهموني كه داره مياد. جالبه كه وقتي اسمشو صدا ميكنم تو ساكت و آروم گوش ميدي. الهي مامان قربونت بره كه ايندده بلا سودي تو. ( اينقده بلا شدي تو) داداشي هم دوست داره عزيزم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی