23 ماه رمضان (7 روز تا دیدنت)
سلام کامیار عزیزم.
مطلبی که امروز میخوام تو وبلاگت بنویسم شاید از نظر خیلیا مهم نباشه. اما از نظر من خیلی اهمیت داره. راستش و بخوای دیشب چند دقیقه به اذان افطار داشتم دعا میکردم که یهو یاد خواهر یا برادرت افتادم که دوسال پیش سقط شد. حتما خودت میدونی که من اون روزا چه حالی داشتم. برای همین هم بود که لحظه اذان همه مادرا رو دعا کردم که طعم این درد و هیچ وقت حس نکنن. برای یه لحظه تقویمی که مال سال 88 بود رو نگاه کردم و دیدم که روز 23 ماه رمضان سال 88 بود که من خواهر یا برادرت یا شایدم خودت بودی که هنوز آمادگی ورود به زمین رو نداشتی رو از دست دادم. و نکته جالب اینجاست که روزی که قراره تو به دنیای ما قدم بزاری هم 23 ماه رمضان امساله.....
نمیدونی اون لحظه که این موضوع رو فهمیدم چه حالی شدم. اول اینکه سیل اشک کل صورتم و پوشوند و بعدش تنها کاری که تونستم بکنم این بود که خیلی خیلی خدا رو شکر کردم و دیدم چه خدای مهربونی دارم که وقتی که دید من تو اون روز اینقدر غصه خوردم دقیقا دوسال بعدش یه پسر کپل و ناز و سالم و ایشالا میخواد تو بغلم بزاره.
خدایا به اندازه تمام قطرات دریا ، به اندازه تمام ریگ های بیابون، به اندازه تمام برگهای درختان ازت ممنونم.