جشن ختنه سوران
سلام گل پسر مامان.
حتما خودت میدونی که چرا دیر به دیر برات مطلب مینویسم.آره دیگه از بس ماشالا شیطون شدی و حسابی سر مامان و گرم کردی .
قربونت برم! 5 شنبه گذشته برات مهمونی گرفته بودم و دوستای بابا(عموفرهاد اینا و ...) رو دعوت کرده بودم تا بیان و تورو ببینن.
شب قبلش هم تو به اتفاق بابا و داداش باهم رفتین حموم . داشتم حوله و لباسات و آماده میکردم که بابا داد زد نوشین بدو بیا. منم سراسیمه دویدم و دیدم که حلقه ختنه ات داشت کنده میشد و فقط به یه نخ آویزون بود. خلاصه قیچی آوردم و اون و بریدم و تو از شر اون حلقه خلاص شدی و شدی یه آقای مسلمون .
جالب اینجاست که داداش میگفت مامان چرا بوبول داداش مثل موشک شده؟؟؟
خلاصه فرداش مهمونا اومدن و تو رو دیدن و هرکس یه چیزی میگفت یکی میگفت شکل من هستی یکی میگفت شکل بابایی و یکی میگفت شبیه داداش هستی . اما مهم نیست شکل کی هستی مهم اینه که تو هستی !!!!
اینم بگم که حسابی خسته و کوفته شده بودم و سردرد و سرگیجه داشتم. اما به داشتن گل پسری مثل تو می ارزه عزیز دلم.
امیدوارم که یه روزی جشن فارغ التحصیلی از دانشگاه رو برات بگیرم. فقط امیدوارم تا اون روز من اینطوری نباشم.
الان هم که دارم این مطالب رو برات مینویسم شما توی راکرت خوابیدی و داری از زندگیت لذت میبری چون دیشب تا ساعت 1 بیدار بودی و اصلا خودت هم نمیدونستی مشکلت چیه. عیبی نداره گلم. تو باید بیشتر بخوابی تا زود بزرگ و قوی بشی.