60 روزگی
سلام کپل مامان
امروز تو 60 روزه شدی و من طبق معمول اضطراب دارم. برای چی؟؟؟ خب معلومه. برای واکسن دوماهگی تو. آخه اصلا دلم نمیخواد تو ناراحت بشی .امیدوارم که بعد از واکسن تب نکنی و درد نکشی.
این روزا حس میکنم داری یواش یواش بزرگ و هوشیار میشی. الهی قربونت برم که دیگه کاملا من و میبینی و میشناسی . کنارم که میخوابونمت از من چشم بر نمیداری. نمیدونم توی دلت چی میگی؟؟ حتما میگی چه مامان خوشگلی دارم.؟؟؟ آخه منم که بچه بودم اعتقاد داشتم که مامانم خوشگل ترین مامان دنیاس. دیگه با من حرف میزنی .یعنی آنقو آنقو میکنی. خیلی دلت میخواد حرف بزنی .اما عجله نکن عزیزم به اونجا هم میرسی ایشالا.مخصوصا وقتی واست شعر میخونم حسابی دست و پاهات و تکون میدی و میخندی و ذوق میکنی . میفهمم که خیلی دلت میخواد حرف بزنی اما نمیتونی برای همین ناراحت میشم و دیگه شعر نمیخونم چون حس میکنم عذاب میکشی عزیز دلم.
دور از جونت مامانی چند روز پیش که بابا رفته بود ماموریت حال منم بد شد و بدجور سرما خوردم. الانم حسابی آبریزش بینی دارم و سرفه میکنم. دعا کن که زود خوب بشم. اینکه من دوست دارم سالم و زنده باشم از خودخواهی نیستاااااا. همش بخاطر تو عزیز دلمه. آخه دلم میخواد سالم باشم تا حسابی به تو شیر بدم و از تو نگهداری کنم تا تو بزرگ و قوی و موفق بشی عزیزم.
راستی یادم رفت بگم که رابطه ات با داداشی هم حسابی جفت و جور شده. بهش لبخند میزنی و دوسش داری. خیلی خوشحالم که تونستم واسه داداشی یه داداش خوشگل و خوب به دنیا بیارم تا دیگه تنها نباشه.سعی کن قدر داداشی رو بدونی چون تو رو خیلی خیلی دوست داره و عاشقته. مثل من