شيريني
سلام دلبند عزيزم. يك هفته بودكه نگرانت بودم. ايكاش مثل دستگاه اندازه گيري قند خون خانگي ، يه سونوگرافي خانگي هم اختراع ميكردن كه هروقت وروجك هايي مثل تو شيطوني كردن مامانا بفهمن كه حالشون خوبه يا نه؟
ديروز عصر يه دفعه هوس شيريني كردم اونم از نوع خامه اي و .... خلاصه زنگ زدم به بابا. طفلكي بابا هم توي مجلس ختم پدر يكي از دوستاش بود. برخلاف هميشه كه اصلا خوشش نمياد تنهايي خريد كنه، تا گفتم هوس كردم گفت حتما" برات ميخرم .
وقتي با يه جعبه شيريني از در اومد تو يه هوراااااي بلند كشيدم . يك كيلو شيريني رولت نارگيلي خوشمزه و تازه بود. خلاصه منم كه حسابي هوس كرده بودم نشستم و درجا چند تايي خوردم..
نميدونم از اثر شيريني بود يا دلت به حالم سوخت ، خلاصه آخر شب يه حركتايي كردي كه به من فهموندي حالت خوبه و احتمالا شيريني ميخواستي . قربونت برم عزيز دلم. من شيريني رو خوردم اما فكر كنم تو بيشتر از من كيف كردي.نوش جونت.
هيچ ميدوني بابا، تازگي ها خيلي آقاتر و دوست داشتني تر شده؟ يه جورايي انگار صبورتر و آرومتر شده و همه اينا به خاطر ورود تو زعفرونه. چرا زعفرون؟ خوب براي اينكه زعفرون هم كميابه هم زيباست و هم با ارزش.