کامیار کامیار ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

jaraghe- omid

پایان 6 ماهگی

1390/11/28 12:42
نویسنده : nooshin
348 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نبات مامان.

امروز 28 بهمن ماهه و تو خوشگلم 6 ماهگی رو تموم کردی بسلامتی... هورااااااا... دیگه تا میزارمت زمین سریع غلت میخوری و دمر میشی تازه یه خورده هم تلاش میکنی که چهار دست و پا بری.... خیلی عجولی صبر داشته باش مامانی من.... بزار من با کودکی تو عشق کنم.... نمیدونم چرا از اینکه داری بزرگ میشی نگرانم... نگران که نه.... اصلا نمیدونم چمه؟؟؟ نمیدونم از اینکه داری بزرگ میشی خوشحال باشم یا ناراحت... البته باید خوشحال باشم و خداروشکر کنم اما نمیدونم چرا ته دلم یه جورایی دلم میخواد عین زمان بچگی که اون عروسک خرسی نارنجی رو همیشه تو بغلم داشتم تو رو هم همیشه تو بغلم داشته باشم... اما دریغ که رسم زمانه طور دیگه ای هست... یه بچه اول توی شکم مادرشه... یعنی تو بطن وجود یه زن.. بعدش میاد بیرون... کنار دستش میخوابه... 2 سال شکم به شکم مادرش میخوابه و شیر میخوره... بعدش یواش یواش میشینه .. چهاردست و پا میره و بسلامتی راه میفته و میره بازی... بعدشم مدرسه و ووو..... بعدشم عین داداشت که چند روز پیش بخاطر اینکه شاگرد اول شده بود رفته بود اردوی مشهد، میره مشهد... خب حالا دیدی که یه بچه چطور رفته رفته از مادرش دور و دورتر میشه... اما باید خداروشکر کرد.. همین که تو هستی و میدونم سالمی و خوشحال... خدارو1000000000000000000000000 بار شکر میکنم.. فقط دعا میکنم که زنده باشم و روز به روز رشد و شکوفایی تو عزیز دلم و ببینم...

چندروز پیش مادر میناخانوم به رحمت خدا رفت( خدا بیامرزدش) طفلک خیلی آدم خوبی بود.ختمش رفتیم دماوند و عکس اون روز و میزارم ..یک برفی اومده بود که نگو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سپیده
29 بهمن 90 15:19
الهی عزیزم................قربونت برم
سپیده
29 بهمن 90 15:50
نفس نفس عجیجم
soodi(aylin&yasmin
2 اسفند 90 12:00
اشکم در اومد نوشین منم دقیقاااااااااااااااا حس تو رو دارم نمیدونم حس میکنم نمیخوام این دوره بگذره دلم تنگ میشه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به jaraghe- omid می باشد