کامیار کامیار ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

jaraghe- omid

دلتنگی های من

1390/12/14 15:23
نویسنده : nooshin
634 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل مامان...

چند روزه که خیلی دلم گرفته... خداروشکر همه چی رو به راهه . اما من دلتنگم... شاید دلتنگی من برای تو خنده دار باشه. اما بالاخره تو هم به سن من میرسی و ممکنه از این نوع دلتنگی ها داشته باشی.

دلتنگ روزی هستم که چابک و سرخوش از صبح تا ظهر و از عصر (دزدکی) تا شب میرفتم بیرون از خونه و هی بازی هی بازی میکردم..

دلتنگ روزی هستم که به هیچی فکر نمیکردم و فقط و فقط بازی میکردم.یه پارک نزدیک خونمون بود که ظهرهای تابستون پرنده پر نمیزد.. من احمق تو اون گرما بدو بدو میرفتم روی سرسره داغ بعد تند تند روی تاب بعد دوباره تند تند روی چرخ و فلک .یکی نبود بهم بگه تو این گرما هیچ رقیبی نداری . با حوصله بازی کن.....

دلتنگ روزی هستم که صبحا تا سرویس مدرسه بیاد زیر بلوک درس میخوندم . و بعد از اینکه ظهر تعطیل میشدیم و تو سرویس که از وسط پادگان سربازا رد میشد میومدیم کاغذ گلوله میکردیم و مینداختیم تو قابلمه غذای سربازای بیچاره.

دلتنگ روزایی هستم که بزرگترین نگرانیم این بود که بعد از جدایی مامان و بابا ، آیا میتونم جای خالی اونا رو برای خواهرام پر کنم یا نه.

دلتنگ روزایی هستم که با نگرانی ازدواج کردم.

دلتنگ روزایی که به سختی داداش و بزرگ کردم..

دلتنگ روزایی که بعد از هر بار پریود شدنم روی تختم مینشستم و گریه میکردم. آخه منتظر تو بودم

دلتنگ روزایی هستم که تو توی دلم بودی و شب تا صبح کل کانالای تلویزیون و بالا و پایین میکردم و هی دزدکی میرفتم دوغ خنک میریختم تو لیوان و میخوردم.

دلتنگ روزایی که تو با پاشنه پای کوچولوت به شکمم فشار می آوردی..

همه اون روزا گذشته.. چه سخت چه آسون . چه تلخ چه شیرین ... بالاخره گذشته..

حالا میخوام از امروزم لذت ببرم . هرچند مطمئنم یه روزی دلتنگ همین امروز میشم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به jaraghe- omid می باشد